« پشیمانی »
اگر من ترک ارباب وفا کردم پشيمانم
اگر اينگونه بـا ساقي جفـا کردم پشيمانم
من از عمـري کـه بـا زاهــد فنــا کردم
من از جوري که در راه خدا کردم پشيمانم
من امشب گوشه ميخانـه مي مـانم
کــــــه داد از سـاغـــر و پيـمانــه بستــانـم
بــه هـر جـا پـا گـذارم کينـــه هـا بينم
هــــــزاران چهـــــره در آئينــــه هـــا بينـــم
چه جايي خوش تر از ميخانه بگـزينم
مــن اينجــــــا مـــست و حيـــــــــرانــــــــم
من امشب گوشه ميخانـه مي مـانم
کــــــه داد از سـاغـــر و پيـمانــه بستــانـم
در اينجـــا هـر کـه در دل بـــاوري دارد
در اينجــا هــر غمــــي خنيــــاگــــري دارد
کـه در ميخانه حتي دشمنت بـا خود
بجــاي دشنـــه دستــش ساغـــــري دارد
من امشب گوشه ميخانـه مي مـانم
کــــــه داد از سـاغـــر و پيـمانــه بستــانـم
در اينجا جز به کوي يار راهي نيست
در اينجـا جــز مهيـن دلدار شاهـي نيست
در اينجا پادشاه عـاشقان ساقيست
که او هم گاه گاهي هست گاهي نيست
در اينجا خون مردم خفته در خون نيست
در اينجـــا چهــره آزادگــــــي گـــم نيست
در اينجا تخت شاهي دوش مردم نيست
به نام عشق
میخوانم
من امشب گوشه میخانه می مانم
« شعر آهنگ از
همای »